ارکان ارکان ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
رضوان رضوان ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

ارکان و رضوان مامان

تولد ارکان 12 بهمن 92

سه ساله تمومه که به دنیای ما رنگ و بو دادی نازنینم.... خدا حفظت کنه عشق من که اینقدر با مزه شدی و دیگه کامل میتونی حرف بزنی و خیلی قشنگ جمله میگی و همه هم متوجه میشن... خداروشکر که به خواهر کوچولوت هم حسادت نمیکنی و خیلی دوستش داری و خدارو هزاران بار شکر بخاطر داشتن شما... تولدت مبارک نفسم.... ارکان جان عزیزدلم ببخشید که عکسهای تولدت دیر گذاشتم عزیز مامان خودت که بهتر میدونی تو این یک ماه بهمن کلی سرمون شلوغ بود . تولد تو عزیزدلم همزمان شد با خونه خریدن و دانشگاه قبول شدن مامان و مریض شدن بی بی (مامان بابایی) خلاصه خیلی درگیربودیم من و بابایی .البته تو عزیزدلم ورضوان عزیزم هم...
10 اسفند 1392

قبول شدن مامان در دانشگاه

مامان ارکان و رضوان بهمن امسال دانشگاه قبول شد برا رفتن و ثبت نام کردن با هزار نفر مشورت کردم یکی میگفت برو تا بچه ها کوچیکن یکی میگفت نرو بچه هات کوچیکند هم تو اذیت میشی هم بچه ها . بابای بچه ها میگفت هر جور نظر خودته .من تا جایی که میتونم کمکت میکنم. خلاصه یه روز دوشنبه اخرین مهلت ثبت نام تو مدرسه بودم  همکارام که سالهاست باهم تو مدرسه کارمیکنیم تشویق ام کردم برم برا ثبت نام من هم دل به دریا زدم رفتم ثبت نام. حالا هم خدارو شکر هفته اول کلاس ها شروع شد سرکلاس رفتم .تا ببینم بعدش چی میشه . خدایا خودت کمک کن بتونم درسم بدون اینکه کوچکترین اسیبی به فرشته های کوچیکم برسه تموم کنم. الهی امین. ...
10 اسفند 1392

دختر شیرینم

عزیز دلم این روزا دندونهای اسیاب بالا و پایین دارن باهم در میان لثهات کلی ورم کردن اصلا میل به غذا نداری فقط شیر میخوری بعضی وقت ها خیلی کم غذایی که برات میکس کرم میخوری . ای خدا الهی این دنذونهات زود دربیان که راحت بشی البته خیلی شیطون و شیرین هم شدی . الهی آمین. 
25 دی 1392

عروسی ارکان

ارکان مشغول بازی با یه ملافه سفید بود .بملافه سفید گذاشتی رو سرت و با دوچرخه ات بوق میزدی بعد اومدی تو اشپزخانه میگی مامان عر وسی ارکان ,عروسی ارکان .ای خدا قربون پسرم برم الهی الهی الهی .اون روز بیاد که دامادی پسرم ببینم. الهی آمین.
25 دی 1392

سرکاررفتن ارکان

  دیروز من و آمین داشتیم خونه سازی بازی میکردیم ارکان هم با دوچرخه اش مشغول بازی بود دیدم اومد من و آمین بوس کرد (ارکان تازه یاد گرفته بوس کند )بعد با دوچرخه اش رفت دم در حال گفت مامان خداحافظ .بهش گفتم مامان کجا میخوای بری .جوابم میده میخوام برم سرکار نون بیارم .قربون پسر نازم برم خدایا من اونقد زنده میمونم که سر کار رفتن پسرم ببینم . الهی آمین. ...
25 دی 1392

بدون عنوان

ارکان خان تمام ماه محرم و صفر نذری اگه شل زرد می اوردند یا توهیئت میدادند شل زرد نمی خورد . اما بیست هشت صفر خاله مینو مامان غزل نذری شل زرد داشت. خاله امسال خونه بابا بزرگ اومد و شل زردش اونجا اماده کرد با کمک خاله حمیده . من ارکان و رضوان به خاطر اینکه رضوان تب داشت بعدظهر رفتیم اونجا که همه کارها تمام شده بود . ارکان با دیدن بقیه بچه ها که شله زرد میخوردند .شروع کرد به خوردن شله زرد.خاله حمیده وقتی خواستیم بیایم خونه دو تاظرف بهمون داد گفت برا ارکان و رضوان.خلاصه اینکه تو دو سه روز همه شله زرد خودش خورد . حالا دوروز پیش از صبح که از خواب بیدار شد گیرداد شله زرد میخوام شله زرد میخوام. من هم تا حالا اصلا شل زرد درست نکردم .خلاصه هی سرگرمش ...
25 دی 1392

وروجک مامان

عزیرم رضوان جون خیلی بلا شدی و شیرین .از بعضی کارهات کلی تعجب میکنیم من و بابایی .مثلا دیشب داشتیم تی وی نگاه میکردیم بعد تو ارکان سرگرم بازی تو اتاقتون بودید . دختر گلم با یه بطری کوچیک دوغ مشغول بودی ارکان اومد بطری از دستت برد من و بابایی هم نگاهت میکردیم بعد شروع کردی به گریه کردن یه خورده بعد اروم شدی و رفتی یه ماشین اسباب بازی اوردی دادی ذست ارکان با دست دیگه ات بطری از دست ارکان بردی . ارکان جونم سرگرم ماشین شد تو گل مامان با سیاست وسیله بازی ات بردی . ای بلا ای بلا. بابایی گفت اخه پسرم چفد ساده است . جدیدا یاد گرفتی دمپایی که میبینی میخوای پات بذاری توش. کلمه های جدید هم یاد گرفتی ارکان. اب .بده. نه. دایی. هام. خدایا ...
15 دی 1392

تموم شدن کار پایان نامه بابایی

این دو هفته گذشته سخت درگیر کار پایان نامه بابایی بودیم تابلاخره 20 اذر بابا دفاعیه اش انجام داد خیال من و ارکان و رضوان راحت شد. ماشالله ارکان جون و رضوان گلم تو این دو هفته سنگ تموم گذاشتند تو اذیت کردن و از سر و کول با بالا رفتن . روز سه شنبه 19 اذر هم با ماشین رفتیم بوشهر تا صبح روز چهارشنبه اونجا باشیم که کارهای اداری دانشگاه بابا رو انجام بدیم. خلاصه اینکه بابا ساعت یازده صبح کار دفاع از پایان نامه رو انجام داد استادش 19 نمره به خاطر خانواده و دختر و پسر گلش و نیم نمره رو به خاطر پایان نامه دادالبته به شوخی عنوان کرد ولی از کار پایان نامه بابایی دکتر پاژخ خیلی راضی بود . شماهم ارکان جون مثل یه دانش اموز خوب سر کلاس نشستی و به بابایی نگ...
30 آذر 1392