عروسی ارکان
ارکان مشغول بازی با یه ملافه سفید بود .بملافه سفید گذاشتی رو سرت و با دوچرخه ات بوق میزدی بعد اومدی تو اشپزخانه میگی مامان عر وسی ارکان ,عروسی ارکان .ای خدا قربون پسرم برم الهی الهی الهی .اون روز بیاد که دامادی پسرم ببینم. الهی آمین.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی