تولد ارکان 12 بهمن 92
سه ساله تمومه که به دنیای ما رنگ و بو دادی نازنینم.... خدا حفظت کنه عشق من که اینقدر با مزه شدی و دیگه کامل میتونی حرف بزنی و خیلی قشنگ جمله میگی و همه هم متوجه میشن... خداروشکر که به خواهر کوچولوت هم حسادت نمیکنی و خیلی دوستش داری و خدارو هزاران بار شکر بخاطر داشتن شما... تولدت مبارک نفسم....
ارکان جان عزیزدلم ببخشید که عکسهای تولدت دیر گذاشتم عزیز مامان خودت که بهتر میدونی تو این یک ماه بهمن کلی سرمون شلوغ بود . تولد تو عزیزدلم همزمان شد با خونه خریدن و دانشگاه قبول شدن مامان و مریض شدن بی بی (مامان بابایی) خلاصه خیلی درگیربودیم من و بابایی .البته تو عزیزدلم ورضوان عزیزم هم خیلی اذیت شدید و خدارو شکر همه کارها تمام شد الا دانشگاه مامانی که شروع شد.تولد ارکان جان 12 بهمن بود که به خاطر اینکه خونمون کوچیک بود هوا هم خداروشکر عالی بود تو پارک ساحلی گرفتیم . نهار همه کباب بردیم و بعدش هم تولد ارکان ساعت 4 شروع کردیم که بقیه مهمون ها هم رسیدن وبرا شام هم تدارک اش خاله حمیده زحمتش کشید باباجون و بی بی هم فقط کادوی تولد فرستادن خودشون نیمودنبه هر حال دست عمه ها خاله ها عمو و دایی ها دست همه درد نکنه . انشالله بتونیم جبران زحمت همه مهمون های عزیز به شادی بکنیم.
دست خاله منا مامان ابوالفضل جون هم درد نکنه از کامنت قشنگی که گذاشت.