عزیزای دلم امسال تابستون خیلی دیر شروع کردیم.اون هم ه خاطر درسهای من بود که شما دو تا فرشته کوچکیکم با بابایی خیلی بامن همکاری کردید تا بتونم درس بخونم البته شیطنهای خودتون داشتید ولی خوب بابایی خوب سرگرمتون میکرد . به هر حال امتحانات ترم اولم تموم شد و حالات تمام وقت در کنار تون هستم. تو این مدت اکان کلاس نقاشی ثبت نام کرده بودم .نمیدونم چرا سر کلاس نیم ساعت که از شروع کلاست بگذره خسته میشی و میای بیرون . میگی مامان کلاس تموم شد و من با هزار ترفند دوباره میفرستمت کلاس . ..کمتر از 5 دقیقه دوباره میای بیرون خلاصه نیم ساعت دوم کلاس همش در حال رفت امدی و ... بعضی روزها هم اصلا دوست نداری بری کلاس. اما در عوضش رضوان تامیگم میخوام اماده شیم بر...