ارکان ارکان ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
رضوان رضوان ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

ارکان و رضوان مامان

آمین خوبم.

1393/4/22 7:39
نویسنده : مامان
436 بازدید
اشتراک گذاری

 آمین خوبم،آمینی که تا الان کلی چیزهای خوب یاد گرفته،مامان و باباش رو دوست داره،حرفشون رو گوش میده،غذاشو میخوره،صبحها که از خواب بیدار میشه بوروس رو میاره و به مامانش میده تا موهاشو واسش شونه بزنه،با زبان کودکانه خودش کتاب میخونه و کلی کارهای خوب دیگه...........

 چیزهای زیادی رو یاد گرفتی و اونهارو میشناسی به زبون خودت بیانشون میکنی یه چیزهایی رو میگی اما با لفظ بچه گانه کتاب میخونی و برا خودت هر چیزی دوست داشتی به زبون میاری، آمین کوچولوی من شیطنتات خیلی زیاد شدن و بعضی روزهارو واقعا شیطون میشی و...........

میری توی اتاقت و درو میبندی،به بعضی از وسایلات که فعلا مناسب سن شما نیست دست میزنی،آخه یک سری وسایل رو گذاشتم پشت تختت،حتی میری پشت و بهشون دست میزنی و بهم میریزی.

تلویزیون رو خاموش و روشن میکنی،اجاق گاز،ماشین لباسشویی رو دستکاری میکنی و موقعی که اونهارو روشن میکنم حتما باید قفل کودکشو فعال کنم،به گاز هم دست میزنی و شعله هاشو کم و زیاد میکنی چقدر این کار خطرناکه.(تو همه این مواقع ارکان داد میزنه مامان بیا آمین دست زد به .....)

 اگر در حمام باز باشه میری توی حمام و دست به شامپو و وسایل میزنی،همه این کارهارو وقتی انجام میدی که من حواسم بهت نیست و سرم به کاری گرمه و ازت غافل شدم،اینطور مواقع حتما در حال انجام کار خطرناک با خرابکاری هستی وروجک من.(اینجا ارکان هم شریک جرمت میشه )

درک و فهمت از کلمات و لغات زیاد هست و تمام چیزهایی رو که میگیم میفهمی عزیزم :

مثلا وقتی که میگم کنترل رو ندیدی این ور و اونور رو نگاه میکنی یا خم میشی زیر مبل و میگردی،سفره غذا رو هم میشناسی و موقع پهن کردن ازم میگیری و پهنش میکنی.

تمام چیزهای اطرافت رومیشناسی ولی از خوراکیها و میوه ها بعضی چیزاشو یاد گرفتی تکرار کنی

مثل حیاط،تابلو،پارک،حمام، اتاق خودتو،قاب عکس،لامپ و لوستر،کمد،در،گل،چادر،تاب،سرسره،میز و صندلی،دستمال کاغذی،گوشی تلفن،مداد،دمپایی،کفش،آسمان،خورشید،ماه،درخت،ماشین(مانی)،مورچه(مونو) و یک سری چیزهای دیگه .....

موز،خیار،انگور،هندوانه،پرتقال،پیاز،سبزی،نان،برنج ،کره،ماست،سیب زمینی،سیب،شیر رو که میگی شی،بستنی رو هم میشناسی و به فریزر اشاره میکنی که بهت بدیم عاشق بستنی قیفی هستی،تخم مرغ رو که وقتی در یخچال و باز میکنیم بر میداری و میری سمت اجاق گاز یعنی اینکه واست درست کنیم عزیزدلم،نوش جونت مامان جونم.

پارک هم که میری خودت از پله های سرسره بالا میری و بازی میکنی تازه دوستم واسه خودت پیدا میکنی عشق مامان.

وقتی هم که بهت میگم میخوایم بریم بیرون برو از توی اتاقت لباس خوشگل بیار میدوی و میری سرکمد که لباسهای بیرونیت رو گذاشتم بازش میکنی اما نمیتونی از داخلش لباس برداری چون دستت نمیرسه، دختر باهوش و با ذکاوت من که میدونی کدوم کمد رو باید باز کنی. 

بعد از اینکه غذا میخوری و تموم میشه دستات بالا میبری میگی خدایا شکرت (که از ارکان یاد گرفتی)بعد هم ظرفت رو بر میداری و میبری توی آشپزخانه،اولین بار که این کارو انجام دادی خیلی ذوق زده شدم، چون واسه انجام دادن این کارها خیلی زود هست ولی خوشحالم که خیلی خوب و زود این چیزها رو متوجه میشی و انجام میدی ،

چند روز پش هم که داشتی تلویزیون تماشا میکردی و غذا میخوردی بعد از تمام شدن غذا وقتی دیدی که من دارم ظرفهارو میبرم توی اشپزخانه تو هم بلند شدی و یه بشقاب و برداشتی و میخواستی بگذاری روی اپن اما دستت نرسید و من اومدم ازت گرفتم قربون دختر با محبت خودم بشم.

از کارهای بامزه دیگه ای که انجام میدی بگم:

عاشق اب بازی هستی .خوش اخلاق ترین وقت زمانی هست که اب بازی میکنی

 وقتی که نشستیم عقب عقب میای و مینشینی روی پاهامون.

دستت رو میگذاری روی چشم من و میگی دالی،حتی موقع لباس پوشیدن هم وقتی که هنوز یقه لباست جلوی چشمت رو میگیره میگی دالی..........

یه عکس چهارنفره داریم رو برمیداری و دستت رو روی عکسا میگذاری و میگی این مامان..این بابا . این ارکان .این آمین... قربون زبون کوچولوت برم الهی مامان فدای تو بشه عزیزم،تازگی هم به عکس خودت که روی دیوار هست میگی نی نی.

وقتی گوشی موبایلم زنگ میخوره یا پیامک میاد بدون اینکه ازت بخوام خودت میری گوشیمو میاری نمونش امروز ظهر با اینکه صدای موبایلم کم بود خودت رفتی و واسم آوردیش.

با ارکان دعوا میکنی .اگه وسیله ای دست ارکان باشه ازش رمیکشی میبری شروع میکنی به دویدن که یعنی فرار کردی که ارکان بیفته دنبالت بگیرت. خیلی اهل شوخی و بازی هستی .

موقع خوابیدن هم (مخصوصا ظهرها)بعد از اینکه شیرتو خوردی ملحفه رو میدی روی سرتو میخندی و باز ی میکنی،اولین بار که داشتی این کارو انجام میدادی اصلا فکر نمیکردم که در این حالت خوابت ببره اما بعد از چند دقیقه صدایی ازت نیومد منم چشمم روبسته بودم که تو هم بخوابی وقتی که نگاه کردم دیدم که ملحفه روی سرت بود و خوابت برده الهی قربونت برم چه ناز خوابیدی.

تازگی هم به خاطر اینکه پستونک ازت گرفتم موقع خوابت میخوای من دراز بکشم میای سر میزاری رو سینه ام و بعد چند دقیقه خوابت میبره. عزیز دلم ... چه ناز میخوابی.

پسندها (0)

نظرات (3)

مامان و بابا
22 تیر 93 19:15
سلام دوست خوبم ممنون که بهم سر زدی،خوش به حالت نی نی ت یه کم از اب و گل دراومده ،ماهک من تازه اول راهه ،♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نیایش
26 تیر 93 15:09
سلام امین گلم.همه ی فضولیاتو خوندم.استخر اب بازی رو میخوام برات در بیارم ولی دستم نمیرسه.امروز خورشت بادمجون برا افطاری درست کردم.کاش بیایید خونمون با هم بازی کنیم.خیلی دوستون دارم.راستی عکسای تولد بابا رو بزار.وذوق ارکان برای فوت کردن شمعها.که همه از ذوقش میخندیدن.قربونش
منا
4 مرداد 93 15:12
میخوای دلم رو اب کنی که دختر ندارم جیگرش رو ببوسش اینقدر گله